در نهایت به جایی میرسی که جنگیدهای و حالا نوبت خداست. خداوند لشگرها، خدای سپاهیان چنین میفرماید: «خداوند برای شما خواهد جنگید. شما فقط آرام باشید»[1] و «قطعا خدا سختکیفر است»[2].
توکل:
هرگز نپندار که باید نشست و توکل کرد. توکل از زمان آغاز تصمیم همراه تلاش است اما وقتی که تمام تلاش خود را کردی و دیگر راهی نیست، فقط توکل است که باقی میماند. به راستی که «هر کس بر خدا اعتماد کند او براى وى بس است»[3] و «ناامیدم مکن از سابقهی لطف ازل»[4] که این گناهی نابخشودنیست زیرا «به عاقبت به من آیی که مُنتهات منم».[5]
تا حالا دقت کرده اید که ما چقدر مردمیسیاست زده ایم؟ بیاییم به داستان سحر خدایاری یا دختر آبی از نگاه اصول بنگریم. بقول مولانا: خدای را جو در سیاست عالم
مسئله:
آیا دقت کرده اید که در مملکت ما به محض بروز هر اتفاقی سلبریتی ، فوتبالیست ، اینفلوئنسر و بازیگرها به اظهار نظر میپردازند؟ ناخودآگاه به یاد جمله برتراند راسل افتادم که میگفت: مشکل دنیا این است که احمقها کاملاً به خود یقین دارند در حالیکه دانایان سرشار از شک و تردیدند! همین روزهاست که تیدا هم به ما راهکاری نوین بدهد و چون گرفتن راهکار از تیداها را مصلحت ندیدم، شروع به تحقیق کردم.
تحقیق:
در جریان تحقیقاتم به خانمیبا نام آیسان احتشامیبرخوردم که در پیج اینستاگرام خود فریاد میزد من زنده هستم! اما عکسهای او با نام سحر خدایاری یا همان دخترآبی دست به دست میشد. در ابتدا شک کردم اما بعد از دیدن پستهای او، متوجه شدم که عکسها مربوط حضور چهار سال پیش او در استادیوم است و یک پیج جدید نیست.و همین باعث شد نظرم جلب شود. امروز دیدم که مراسم هفتم سحر در روستایی از توابع چهارمحال و بختیاری برگزار میشود. پس چرا امروز گفتند که او مرده است؟
نتیجه:
من از این تحقیق دو نتیجه گرفتم: اول آنکه من نمیدانم که چنین اتفاقی رخ داده باشد. ثانیا: گروهی را میبینم که عاقلانه بعد از عاشورا و با منافع سیاسی، قصد ایجاد موج اجتماعی را بوسیلهی تصاویر دروغ دارند. به راستی تا چه زمانی قرار است احساسات پاک مردم اینگونه به بازی گرفته شود؟
خدای را جو در سیاست عالم!
در ابتدا باید بگویم که من برای این خانم اگر چنین اتفاقی رخ داده باشد آرزوی مغفرت میکنم اما با دروغ نمیتوان حقوق از دست رفته را باز یافت. هرگز نمیتوان از یک نطفه حرام، توقع حلالزاده را داشت و دروغ همان نطفه حرام است. آری حقوق بسیاری ممکن است ضایع شود اما آیا از مسیری غلط میتوان به نتیجهای درست رسید؟ اصلا یک بار با خودتان فکر کنید که آیا مهمترین دغدغه جامعهی ما حضور زنان در استادیوم است؟ با این تفکر است که به راحتی به هر سو برده میشویم و برای آتش سودجویان هیزم خواهیم بود و ما از برون در شده مغرور صد فریب!.
حاشیه:
جالب است که امروز بعد از مواجهه با موضوع، دو استوری گذاشتم و توضیحی مختصر داده و گفتم بدلیل آنکه نمیخواهم در ترویج دروغ سهیم باشم، در این حرکت شرکت نمیکنم. اما عجیب است که در زمانی کوتاه، استوریهای من ریپورت شد! به راستی خط سوم اینقدر برای سودجویان خطرناک است؟ اگر اینطور باشد به وظیفه ام عمل کرده ام.
شاید برای شما رخ نداده باشد که شبی را گرسنه خوابیده باشید. شاید هم معنی گرسنگی کودکان و شرمندگی والدین را درک کنید. این همان حسی است که آقازادهها و وزرای میلیاردی درک نمیکنند. چگونه از کسی که حتی به این موضوع فکر نکرده است، انتظار رسیدگی داشته باشیم؟ من مردمیرا از جنس شما میشناسم که امشب هم مثل بسیاری از شبها گرسنه اند.
خوب به یاد دارم که وقتی در یک گروه جهادی گفتم که هموطنانم از سایر اقلیتها هم قصد کمک دارند، چه برخوردی داشتند. فراموش نمیکنم که گروهی قصد داشت فقط به هموطنانی که با اعتقادشان سازگاری داشتند غذا بدهند و پشت دیوار آشپزخانه، خانوادهای گرسنه ماند. آنگاه بود که خط سوم فارغ از هر تفکر و آیینی فریاد زد «ای خداجویان اینجا انسان گرسنه است! انسانیت کجاست؟» و کمکها از هر سو سرازیر شد. آری بقول مولانا: ملت عشق از همه دینها جداست، عاشقان را ملت و مذهب خداست.
ای خداجویان، من مردمیرا میشناسم که توان پرداخت پول نان را هم ندارند! و حالا زمان آن است که نان دهی از بهر حق تا او نانتان دهد. در این مناطق محروم نانواییهایی را شناسایی کرده ام که بتوان پخت نان یک روز را با قیمتی پایین از ایشان خرید تا گرسنگان را سیر کند. شاید باورتان نشود که با چه رقمهایی میتوان انسانها را سیر کرد و نیازی به ارقام چندهزار میلیاردی نیست و داد از دست خواص!
در یکی از مناطق پدری را دیدم که گوشت را نمیگرفت و میگفت: فرزندم اگر گوشت بخورد، مزهی گوشت را میفهمد و بعدا باز هم میخواهد. حالا زمان آن است که کودکی سیر بخوابد و پدری شرمنده نباشد و مادری غصه نخورد و دختری از شدت فقر … . خط سوم نه سیاست میشناسد نه سیاستمدار بلکه شکمهای گرسنه را میبیند. صوفی انسان را فارق از هر اعتقاد و ایدئولوژی میشناسد! ممکن است خودشان ندانند اما مسلمان و مسیحی یهودی و شیعه و سنی و بیخدا همه به یک اندازه انسانند! میزان کمک اصلا اهمیتی ندارد و چه کم باشد و چه زیاد، جان، آبرو و ناموس کسی را حفظ خواهد کرد. این کمکها در زمینه تامین نان و غیره صرف خواهد شد و گزارش هزینه در همین پیج مثل گذشته اعلام میشود. خواهش میکنم این پیام را که به شما رسید نشر دهید تا نانواییهای بیشتری را اجاره کنیم.
بقول نظامی:
ماییم و نوای بی نوایی.
بسم اله اگر حریف مایی.
چند روزی هست که مجددا به مطالعه کتاب مقدس هندوئیسم خصوصا اوپانیشادها میپردازم. امروز به عبارتی برخوردم که جرقهای در ذهنم زد. کسی که آرزو میکند، بیشتر از آن را بدست نمیآورد. این عبارت فوق العاده مهم است.
چالش آرزو:
میدانیم که آرزو زاییدهی ذهن یا نفس است که در تفکر هندو، اتمن نامیده میشود. آرزو را میتوان تبلور نیازهای دست نیافتنی انسان در ذهن او دانست بنابراین به نوعی میتوان گفت: آرزو خواستهی دست نیافتنی ذهن انسان است و حالا بیندیشید که بقول مولانا: هر چیز که در جستن آنی آنی. تا وقتی که به دنبال آرزوهای خود باشیم، چیزی بیشتر از فهم انسانی نخواهیم یافت. شاید من اولین کسی باشم که بگویم: آرزو کنید اما به دنبال آرزوهای خود نباشید و خدای برآورنده آرزوهایتان را نپرستید! بلکه بگذارید او برایتان آرزو کند. آرزوهای یک ذهن الهی بهتر از چیزیست که میپندارید! و بقول حافظ: خداوندا مرا آن ده که آن به. میدانم که هضم این مطلب کمیسخت است. شما با گفتاری مواجه شده اید که تمام زیرمایههای فکری و علایقتان را به چالش میطلبد. میدانم که اکثر انسانها نمیتوانند تا این حد، تسلیم باشند اما بقول شمس تبریزی : چون گفتنی باشد و همه عالم از ریشم درآویزند که مگر نگویم،حتی بعد از هزار سال،این سخن بدان کس برسد که من خواسته باشم! و حالا این سخن به شما رسید. حالا نوبت شماست. عرصهی سخن بس تنگ است،عرصهی معنی بس فراخ است. از سخن پیشتر آ،تا فراخی بینی و عرصه بینی!
هندوئیسم:
بیاییم خود برتر بینی را کنار بگذاریم و به نتیجه تجربیات دیگران هم نگاهی بیندازیم. تفکر هندوئیسم با قدمتی ۵۵۰۰ ساله را باید یکی از قدیمیترین اعتقادات انسانها دانست که هنوز هم برای بسیاری راهگشاست. هندوئیسم با عبور از مراحل چندخدایی، در اوپانیشادها به بلوغ فکری رسیده و ریشهی همه چیز را برهما میداند. این جهشی عظیم به سمت توحید و یگانه پرستی است. ریشهی هندوئیسم نامشخص است و نمیتوان کسی را بعنوان نبی برای آن مشخص کرد بلکه مجموعهای از الهامات به افراد مختلف را میشود زیرمایه تشکیل آن دانست. با این وجود،چنانچه کسی اوپانیشادها را بخواند، به وضوح متوجه میشود که این نوشتهها زاییده ذهن یک انسان نیست و شباهت بسیاری به مکاشفه دارد. اصلی ترین مبحث در کل اوپانیشادها، وحدت وجود و چگونگی دست یابی به آن است.
بقول شیخ بهایی:
چند روز پیش در استوریها سوالی را مطرح کردم: چگونه میشود بدون برخورد چیزی به طبل، از آن صدا در آورد؟ جالب است که پاسخ همه اشتباه بود و من امروز میخواهم جواب آنرا به شما بگویم.
جواب:
در بین جوابها، به نکات بسیار جالبی برخوردم مثلا دوستی به اثبات قوانین فیزیک و حتی کوانتوم پرداخت و بسیاری از دوستان گفتند نمیشود و برخی پرسیدند که مگر میشود؟ جواب این است که میشود. فقط باید خود طبل به چیزی بخورد! این جواب بسیار ساده بود اما کسی به آن دست نیافت اما چرا؟
قالبها:
تا حالا دقت کرده اید که ما چقدر تابع قالبهای ذهنی و آموختهها هستیم؟ این سوال را یک کودک ۶ ساله میتوانست پاسخ دهد اما بسیاری از ما نتوانستیم. آن کودک میتوانست چون به مدرسه نرفته بود و ذهنش قالبهای ما را برای تفکر نیاموخته بود. آری بسیاری از رفتار ما بر اساس دانستهها است و همین دانش است که مارا محدود کرده پس بیاییم از دانستهها فاصله بگیریم و آزاد بیندیشیم.
کمدی الهی:
لابد با شنیدن این نام به یاد شاهکار دانته میافتید. اما این کمدی هم مانند همان دارای ساختاری تراژیک است. سوال این است: چگونه میخواهید با ذهنی مملو از دانستهها به درک عشق خدا بپردازید؟! آیا فراموش کرده ایم که سنائی میگفت: عقل در کار عشق نابیناست! عاقلی کار بوعلی سیناست! چگونه میخواهیم معارف خدا را با ذهنی قالب بندی شده دریابیم؟آیا نتیجهای جز سلاخی خدا و قالب بندی او دارد؟این کار هم خنده دار است و هم باعث اندوه…
چه کنم؟
خدا آن چیزی نیست که میپنداریم اما خدای ما همان است که به آن فکر میکنیم! برای شناخت خدای حقیقی، ابتدا ذهن را از تمامیصفات خالی کنیم و بپذیریم که او هست. آری به راستی که تصورات ما از خدا، همان است که از خدا در ذهنمان میسازیم. حالا بگوییم:ای خدایی که فقط میدانم هستی،خودت را نشان بده تا تورا همانگونه که هستی بشناسم . آزادی در دانش نیست.
در رهایی از دانستههاست…
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
عاقلان را عاقلی خوش، عاشقان را عاشقی - فیض کاشانیتعداد صفحات : 1