چند روز است که دارم به خیلی مسائل فکر میکنم. به راستی جنگ چیست!
جنگ:
هر جنگی برای دستیابی به چیزی رخ میدهد و در آن مهاجم و مدافع با یکدیگر درگیر میشوند اما بر مبنای تهاجم یا تدافع، هرگز نمیتوان گفت که کدامیک مقصر هستند. در بسیاری از جنگهایی که بنی اسرائیل شرکت کردند، خدا بصورت مستقیم دستور داد که بروید با فلان قوم پیکار کنید.
حقانیت:
موضوع بالا واقعا جالب است. بله این رفتار دوگانه باعث میشود که هر دو طرف مخاصمه، خود را بر حق بدانند! مشخصا هردو طرف سعی میکنند که رفتار خود را به نوعی به خدا ربط دهند. فراموش نکنیم که داعش هم خود را برحق میدانستند. به نظر من بهتر است که برای تشخیص حق از باطل به نتایج رخدادها بنگریم. هر درختی را از ثمره آن باید شناخت.
رزمنده:
روزی که خبر شهادت سردار سرافزار سپاه اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی را دادند هرگز فراموش نمیکنم. اهالی محله ما انگار که روی زغال ایستاده بودند! و منتظر یک اشاره تا حرکت کنند. چه کسی میتواند جلودار ارادهی یک رزمنده باشد که خبر شهادت همرزم خود را شنیده؟ چه چیزی میتواند او را آرام کند؟
بنی اسرائیل:
دیروز با دوستی بحث میکردم و او از بنی اسرائیل میگفت. آیا نمیدانید که ما با بنی اسرائیل دشمن نیستیم؟ آیا نمیدانید که صهیونیسم ،یکی از شاخههای انحرافی کابالیسم یا همان عرفان یهودی است؟ بله صهیونیستها به تناسخ معتقدند و شما را حیوانات دوپای دارای شعور ( جنتیل ) میدانند که اگر شما را بکشند، فقط نعمتی که خدا به ایشان داده (مثل گاو و گوسفند) را تباه کرده اند و ارزش شما همینقدر است. آیا میدانید که آنها در صدد بازسازی معبد سلیمان هستند تا شخینا (روح خدا که در بین خرابههای معبد گیر افتاده) را آزاد سازند؟ آیا روح خدا جایی گیر میکند؟اینها با کجای کتاب مقدس همخوانی دارد؟ آیا سامری از بنی اسرائیل نبود؟
پدرکشتگی:
حالا دشمن از هر زمانی مشخص تر است. حالا ما دیگر واقعا با او پدرکشتگی داریم! بله این دشمن زبان خوش نمیفهمد و ما بارها تلاش کردیم که با او دوستانه سخن بگوییم اما نشد. البته ما دشمنان داخلی ( منافقین ) هم کم نداریم که نباید از ایشان غافل شد! بقول حافظ:
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی، از ازل تا به ابد فرصت درویشان است. حالا مطابق اعتقاد خودشان:
جان در عوض جان،چشم در برابر چشم،دندان در عوض دندان…. این وعده خداست.
بله همه میدانیم که انتقام خوب نیست اما این قصاص نیست بلکه دفاع و آموزش است. این حکایت حیوانی درنده است که مجبورید با زور شلاق به او آموزش دهید که نزدیکتان نشود.